۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا پالونی» ثبت شده است

رضاخان و تثبیت قیمت ها

بعضی مواقع بعضی از طنزهایی که این طرف و اونطرف می بینم و به نظرم جالب میاد رو توی وبلاگ کار می کنم. شما هم اگر مطلب خوب سراغ دارید بفرمایید.

 فعلا مطلب خیلی زیبای زیر از وبگاه طنز راه راه مطالعه بفرمایید.

مطلب از اینجا آورده شده است.

خوشحال میشم نظرتون رو بفرمایید.



در تجلیل از شاهنشاه در تثبیت قیمت ها

رضاخان و تثبیت قیمت ها

همانطور که شنیده اید، در زمان اعلی‎حضرت رضاخان، قیمت ها همیشه ثابت بوده و در بالا و پایین شهر قیمت ها یکسان بوده است. مثلا شما یک شارژر لپ‎تاپ را در شمال غربی ایران همان‎قدر می‎گرفتید که در دورافتاده‎ترین روستای سیستان یک شامپوی بچه را. اما اینکه این وضعیت چگونه بوجود آمد را بخوانید:

نویسنده:

راه راه: رضاخان از همان زمان که اصطبل‎چی سفارت هلند بود، هم و غمی جز پیشرفت و سر و سامان دادن به ایران نداشت؛ به همین خاطر، بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، شروع به سرو سامان دادن ایران کرد .

رضاخان که الان دیگر رضاشاه شده بود، ابتدا تصمیم گرفت با تغییر قیافه در شهر به گشت‎زنی بپردازد تا خود مستقیما از درد مردم باخبر شود. ایشان برای تغییر شکل لباس‎هایش را شبیه جوانان امروزی چاک داده(تا ملت فکر کنند طرف بدبخت و بیچاره است. بعدها از همین روش جوانان آمریکایی الگو گرفتند و برای همدردی با فقرا لباس پاره پوره پوشیدند. گفتنی است رضاشاه پهلوی در بعضی از مواقع برای اطمینان بیشتر در ناشناس ماندن، از پالان استفاده نموده اند که از همین رو بعدها به رضا پالانی شهرت یافتند.)

در یکی از این شبها در گذر از بازار، نانوایی را دیدند که دارد نان را زیر قیمت مصوب عرضه می کند. بلافاصله اعلی حضرت با عصبانیت جلو رفته و بدون هیچ مقدمه ای نانوا را در جلوی دیدگان مردم، در تنور خود(نانوا) انداختند. ابتدا نانوای بیچاره هر چه التماس کرد افاقه نکرد از این رو نانوا در ادامه اقدام به تطمیع نمود و پیشنهاد رشوه به اعلی حضرت داد. از آنجایی که اعلی حضرت اصلا و ابدا اهل این کارها نبود پس از در جیب گذاشتن پول ها، پیشنهاد نانوا را رد نمود و بازهم زیر بار نرفت که نرفت. در آخر نانوا که دید التماس و تطمیع کاربردی ندارد، از همه جا نا امید دست به تهدید رضاخان زد بلکه کوتاه بیاید که دیگر دیر شده بود و کار از کار گذشته بود. پس از سوزاندن نانوای بیچاره، رضاخان با معرفی خود به حضار و دادن امضا، خداحافظی کرده و حوالی نیمه شب به کاخ بر می گردد.

شب بعد مردمی که حادثه دیشب را برای عبرت گرفتن بقیه سینه به سینه برای یکدیگر نقل می کردند در محل حاضر شدند و دیدند نانوای دیشبی دوباره دارد نان را زیر قیمت مصوب به مردم می دهد. مدت کوتاهی نگذشت که رضاخان مثل مرد عنکبوتی سر صحنه جرم حاضر شده و می بیند نانوا از اتفاق دیشب درس نگرفته است. دوباره رضاخان آن نانوای خاطی را در همان تنور خود سوزاند تا عبرتی باشد برای کسانی که قیمت مصوب را بالا و پایین می کنند.

از آنجا که روز بعد برای رضاخان جلسه کاری مهمی پیش آمد نتوانستند سراغ نانوای خاطی برود اما چون می‎دانست ممکن است دوباره نانوا دست از پا خطا کند، این بار پسرش محمدرضا را فرستاد تا هم نانوای موردنظر را بسوزاند و هم امور مملکت داری را از همان جوانی بیاموزد.

از آنجایی که محمدرضا سر راه در یکی دو دبیرستان دخترانه سخنرانی و نشست علمی داشتند، دیر سر صحنه می رسد و وقتی می رسد که نانوا در تنور سوزانده شده و اثری از او باقی نمانده است. حاضران به عرض شاهنشاه جوان می رسانند که نانوا امشب هم داشت قانون شکنی می کرد. از آنجا که اعلی حضرت پدرتان تشریف نیاوردند و دیر کردند، نانوا هم دیگر می خواست برود. برای همین تصمیم گرفت جهت رفاه حال اعلی حضرت، خودش، خودش را در تنور خودش بسوزاند. همچنین سپرد تا به عرض شاهنشاه برسانیم دیگر نیازی به حضور ایشان و مزاحمت برای آن قبله عالم نبوده و هر شب پس از تمام شدن نان‎ها خود را در تنور انداخته و خیال اعلی‎حضرت از جانب ما راحت باشد.


----

منبع: اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

مجلس ختم شاهدخت اعظم...طنز

بالاخره جناب ملک الموت جوازنامه مرگ شاهدخت اشرف رضا پالونی رو آوردند و ایشان را به نزد پدر، برادر و جمیع دوست-پسران نازنینش ملحق نمودند.

و اما بعد. به همین مناسبت مجلس بزرگ‎داشتی جهت شادی روح آن مرحومه در جاهای مختلف و باشکوه حتما یک روز برقرار خواهد شد... که البته همین تأخیر در برگزاری مراسم شاهدخت بانو خودش حق‎الناس است و باید حکومت پاسخگو باشد اما فعلا مجلس نُقلی به همت صاحب عزای اصلی، ملکه "بری تا نیای سابقا کبیر" برگزار شده که بریم ببینیم چه خبره اونجا...

رضا ناامید(ولیعهد محترم): اِه، اِه، اِه، اِه، اِه، اِهه، اِهه، اِهه  ...( و اما بعد...) عمه جان، مای دیر(1)، من بی تو فیِر(2) آخه چرا نموندی هیر(3)،  تا تاجگذاری من رو انجام بدیر(4)!

چه آرزوها که نداشتم....آخ... چیه ننه واسه چی لقط(5) می زنی!

جناب ملکه سابق(6): ذلیل مرده تو هر شب که میخوایم بخوابیم میگی فردا که رفتیم کاخ سعدآباد تو تاج سرم میذاری حالا میگی میخواستی این کارت رو عمت انجام بده... من که میگم شما پالونیا هر کارتون هم بکنند آخرش فامیل پدریتون رو بیشتر مادری دوست داری!

ولیعهد: نه ننه اینو همین جوری گفتم واسه این دست کوتاه شده که روحش دست خالی نرفته باشه اون دنیا! آخه من گورم کجا بود که کفنم باشه... اِهه، اِهه، اِهه، اِهه.

جناب ملکه: اِ حالا گریه نکن واسه مرد خوبیت نداره! خودم می برمت ایران پادشاهت میکنم. گریه نکن عزیزم، اِ قربون پسرِ گلم ...

(مجلس گردان): بله تشکر و قدردانی میکنیم از کلیه عزیزانی که شرف حضور فرمودند از شهرهای دور و نزدیک از جمله واشنگتن دی سی، نیویورک سی تی، لس آنجلس تایمز! نه ببخشید شهر لس آنجلس، کلیه کافه داران لاس وگاس، مسئولین مدافع حقوق بشر، حقوق اقلیت ها، حقوق حیوانات، گیاهان، باکتری ها و حتی حقوق ویروس ها(انسانی و حیوانی) ، انگل‎ها  و ... وزرات دفاع آمریکا و دیگر کشورهای مختلف اروپای در سوگ نشسته، سبز های اون ور و این ور( یکی از این وسط: بلند بگو! رأی ما رو پس بدید، رأی ما رو پس بدید، رأی ما رو پس بدید... حالا!! مرگ بر روسیه، مرگ بر روسیه، مرگ بر روسیه!... بله ممنون از این عزیزان که هنوز هم در حال مبارزه اند و از پای نخواهند نشست!)، هیأت محترم دولت از کاخ سفید، دوستان (گرمابه و گلستان و جاهای دیگر) از تل‎آویو، عزیزان در شوک رفته کمپ لیبرتی، مریم و مهدی نه ببخشید مریم و مسعود! کلیه باندهای محترم از جمله فساد و قاچاق مواد مخدر صنعتی و غیر صنعتی و بالاخص عزیز صاحب عزای اصلی بانوی ارجمند ملکه "بریتانیای کبیر" و همچنین کلیه بستگان احتمالی آن مرحومه...

گفتنی است همین دست چپ اتوبوس هست، سوار بشید به صرف شیرینی و شام و قدری هم میوه در جوار آرامستان جرج واشنگتن و با هنرنمایی دوست عزیزمان سلمان بی رشد در این مجلس دهنتون رو تر بنمائید...(بوم... (صدای میکروفون)آقا وایسید منم بیام ....)

 

 ---------------------

لغات بالا انگلیسی است

1- مای دیرMy Dear: عزیزم

2- فِیِرFear: ترس. من بی تو می ترسم

3- هیرHere: اینجا

4-همون بدهی!

الکی برا قشنگی نوشتیم بدیر که مثلا با قبلیاش هم وزن و هم آهنگ باشه!

5-نوع مؤدبانه لگد!

6- حیونکی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰