۶ مطلب با موضوع «حجت امین» ثبت شده است

عمار من نمرده.... من عمارم را می خواهم...

آلزایمر هم خوب چیزی است.هر چه بر سرش بیاورند یادش می رود. یک روز لبخند میزنند و با مصدق دست می دهند و زرتی کودتا میکنند.یک روز با این قرارداد و آن قرارداد تکه ای از گوشت ایران میکنند. روز دیگر با سید دست می دهند و فردا می گویند سر زمین او محور شرارت است.یک روز از کسانی که ایران را به نا آرامی می کشانند حمایت می کنند،فردا غنی سازیمان را پلمپ میزنند.

آهای آدم خارجی هابیایید صحبت کنیم.ما با صحبت هایی که با شما کردیم افغانستان و پاکستان و ترکمانچای و بحرین را از خاکمان حذف کردیم.

شما آدم خارجی ها چقدر قشنگ گول بر سرمان می مالید.خیلی حال میدهد.وقتی شکولات شما،بچه فکرهای ما را می فریبد، وقتی نی نی های ما میان شما احساس بزرگی می کنند، گنجایششان آنقدر نمی گنجد که می ترکد. ما مجبوریم وقتی بزرگانمان بر اجساد داعش راه می روند بچه هایمان را برای خاله بازی بفرستیم.

ما فراموش می کنیم.

اگر می خواهید خنجر دیگری بزنید این همه مهمان بازی کافیست...! بیا بدون بی حسی تا تهش فرو کن.
 لا مذهب...! این که آوردی قداره است که.

راستی عمار کشورمان را کجا فرستادیم؟
 رفته با بهار بازی کند؟! نه عمار ما بچه نیست.

نه عمار ما با بهار کاری ندارد.من باور نمی کنم.عمار من خیلی خوب بود.عمار من در سازمان ملل فریاد میزد مرگ بر آمریکا. عمار من خیلی ها را خانه دار کرد.عمار من دست مستضعفین را گرفت و بلند کرد. عمار من قفل دهان دانشمندان هسته ای را شکست. عمار من هر جا می رفت امید می برد. عمار با فحش و دری وری ناراحت نمی شود.عمار من فرار نمی کند. می ایستد و میجنگد. عمار من با ذزذ های پول دار قهر است.

من عمار خودم را می خواهم.
 عمار من مثل مردهای محله یمان لباس می پوشید.عمار من در فلکه احمد آباد اصفهان برایم دست تکان داد. عمار من اصلا از علی دست نمیکشید. من همان عمار را می خواهم.

من که زور ندارم.
 من که آنقدر بزرگ نیستم به پدرم علی کمک کنم.من که کوچکم، کاش عمارم بود. کاش زبیر وقتی علی را با دست بسته به دارالعماره می
  بردند شمشیر نمی کشید و منتظر اذن جهاده علی می ماند.

عماره من نمرده... من عمارم را می خواهم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چگونه تابستان خود را گزراندید

موضوع انشاء
چگونه تابستان خود را گزراندید
بنام خدا.من تابستان را دوست ندارم
چون دیگر وقت بازی کردن ندارم و دائم باید برم کلاس زبان و گیتار و شنا و ...و بجای هشت ساعت کلاس دوازده ساعت بروم در کلاس های مختلف.
اما امسال با تابستان های دیگر فرق داشت.پدرم کارخانه اش را پس داده بود و مادرم میگوید چند سال رفته خارج و ما وقتی دلمان برایش تنگ میشود میرویم جایی که دیوارهای بلند دارد و پدرم هم می آید آنجا تا ببینیمش.حتی وقتی رفته بودیم آنجا پدرم را ببینیم یک دختر که تقریبا هم سنم بود میگفت مهدی هاشمی هم اینجا هست.من نمیدانم او کیست ولی حتما خیلی آدم مفیدی برای جامعه است.چون وقتی از کسی راجع به او سوال میکردم همه می گفتند هییس! و به احترامش سکوت می کردند.
بعد از مسافرت پدرم ما هم اسباب کشی کردیم و آمده ایم محله ای که پر از بچه است و از صبح تا بوق شب بازی میکنیم.دیگر مادرم من را کلاس نمی فرستد.حتی رفتیم مدرسه ثبت نام کنیم آقای مدیر به مادرم گفت اگر تا اخر تابستان مبلغ ندهد می توانم بازی کردن از صبح تا بوق شب را در کوچه ادامه بدهم.ولی مادرم رفت طلا فروشی و النگواش را داد و مبلغ را گرفت و من به مدرسه آمدم.امسال تابستان خوبی داشتیم.این بود انشاء من.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

راهکار

خشکسالی در بعضی از مناطق شرق کشور به حدی رسیده که به 90 روستای خراسان جنوبی با تانکر آبرسانی می شود.
پیشنهاد ها برای رفع مشکل
1)اول لوله کشی آب بکنیم تا بشه با لوله کشی آبرسانی کرد.
2)بجا تانکر با کلمن آبرسانی کنیم.هوا گرمه.
3)با بارور کردن آبرها کاری کنیم روستا رو سیل برداره دیگه نباشه تا بخوایم آبرسانی کنیم.
4)روستا رو بیاریم پای تانکر آب بسازیم تا نخوایم تانکر رو ببریم پا روستا.
5)از تانکر آبرسانی کم کنیم به نون رسانی اضاف کنیم.
6)تانکر پر رو ببریم پای روستا سوراخ کنیم بیایم طرف شهر تا مردم خط آب رو دنبال کنند بیاند شهرنشین شند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

طنز-------------------طنز


توجه     توجه
به تعدادی آقا زاده جهت
خرج چند میلیارد دلار پول
ناقابل نیازمندیم.
ترجیا اوین نشین
--------------------------
فرصت استثنایی       فرصت استثنایی
             داد بزن پول بگیر
به تعدادی فریادبزن درون دانشگاه در جلسات سیاسی حریف نیازمندیم.
ترجیحا صدا به بوق ووزولا نزدیک باشد.
-------------------------
فرصت شغلی کم نظیر.
آیا بیکارید؟آیا حال کار ندارید؟
آیا پول میخوای؟آیا ...؟
به "خدم و حشمه نامزد مجلس
بپیوندید" شام هم میدن.
------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یارانه

درد عظمای مرا (تو) با چه میدی التیام؟

این همه درد و مرض (من) از چه گویم این میان

سر کفگیر و کف دیگ و نمانده اعتبار

بهر خودرو باز هم میدهیم ما امتیاز

هر نفر چهل و پنج ای خداد دادم برس

هفت ملیون که نیست هفتاد هست یا العجب

قبل گفتیم کم کنید حال گوییم ازدیاد

بهر یارانه کم کنید بهر جمعیت زیاد

هر چه گفتیم صد نشد ای کریم بخشنده باش

از دویست هم بیش بود باز کیفیت بیاب  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

محمود نیا

محمود نیا

چندیس نگران ز پریشانیه خویشم         محمود بیاید بزند تیشه به ریشم
اخر منو دولت، بهم دوخته بودیم         محمود آمد و تودیع بزد، نامه خویشم
استانداری کرمان و همه فضل و مباهش                        سردفتره او بودم و او بود رییسم
از گردش و فرهنگ که میراث ما بود   از تودیع بگویم که بزد رعشه به ریشم

حالا که پاستور مرا راه نداید              میروم و میکنم من قائم مقامی
ای آرادانی نیا بزار سرخه بماند           او  آمد،همجا شدخانه تکانی
محمود نیا،آمدی و کردی کنارم                       حالا که نیستی،همه هستند کنارم

محمود نیا،آمدنت را دوست ندارم         دوست ندارم که بیاید تودیعه آنی

__________________________

نویسنده: حجت امین
اینجا و اینجا کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰